عشق کوکی|عشقکده چت|چت|چت روم

کسی که............

 

کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ ، فيلسوف است.

کسی که راست و دروغ برای او يکی است متملق و چاپلوس است.

کسی که پول ميگيرد تا دروغ بگويد دلال است.

کسی که دروغ مي‌گويد تا پول بگيرد گداست.

کسی که پول مي‌گيرد تا راست و دروغ را تشخيص دهد قاضی است.

کسی که پول مي‌گيرد تا راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد وکيل است.

کسی که جز راست چيزی نمی گويد بچه است.

کسی که به خودش هم دروغ مي‌گويد متکبر و خود پسند است.

کسی که دروغ خودش را باور مي‌کند ابله است.

کسی که سخنان دروغش شيرين است شاعر است.

کسی که علیرغم ميل باطنی خود دروغ مي‌گويد زن و شوهر است.

کسی که اصلاً دروغ نمی گويد مرده است.

کسی که دروغ مي‌گويد و قسم هم مي‌خورد کاسب است.

کسی که دروغ مي‌گويد و خودش هم نمی فهمد پر حرف است.

کسی که مردم سخنان دروغ او را راست مي‌پندارند سياستمدار است.

کسی که مردم سخنان راست او را دروغ مي‌پندارند و به او مي‌خندند ديوانه است

 

+نوشته شده در چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:52توسط eli |
دلتنگی و تنهایی

دل شکسته را بند هم که بزنی ، بی فایده است ؛ هر کاری بکنی باز هم غم و غصه از ترک هایش چکه می کند !

+نوشته شده در چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:51توسط eli |
گاهی وقتها

 

گاهی وقت‌ها فکر می‌کردم که همیشه پایان، آدم را به سمت یک آغاز می‌کشاند اما وقتی دلم شکست، وقتی صدای شکستن دلم را شنیدم و تا چشم گشودم دیدم، که کوه غرورم پر شده از شکسته‌های آیینه آینده روشن. وقتی دیدم چگونه پا روی دلم گذاشتی، از اوجِ غرور به قعرِ دلتنگی سقوط کردم، وقتی که بوی خاک خیس و سرمای لطیف، که از درز پنجره سکوتم، گونه دلم را نوازش می‌داد و دل سنگی احساسم با اولین بارش غربت شکست، باور کردم که همیشه یک پایان، انسان را سمت آغازی دیگر نمی‌کشاند. گاهی باید پایان را آموخت اما بی‌آغازی دیگر، گاهی باید در پایان زندگی کرد و از پشت پنجره پایان به خاطرات گذشته نگریست. گاهی باید پشت حصارِ حسرت در خاطرات. زمانی که دست‌های دل‌مان را گره کورِ عشق زدیم و با تیغ وداع گسلاندیم، غرق شویم. باید پشت پرچین تنهایی نشست و غبار دل را با اشک شست و باور کرد: پایان را، بی آغازی دیگر ... !

 

+نوشته شده در چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:50توسط eli |
دلم عجیب گرفته

دوباره آسمان این دل ابری شده .

دوباره این چشمهای خسته بارانی شده .
دوباره دلم گرفته است و شعر دلتنگی را برای این دل میخوانم.
میخوانم و اشک میریزم ، آنقدر اشک میریزم تا این اشکها تبدیل به گریه شوند.
در گوشه ای ، تنهای تنها و خسته از این دنیا .
دوباره این دل بهانه میگیرد و درد دلتنگی را در دلم بیشتر میکند.
خیلی دلم گرفته است ، مثل همان لحظه ای که آسمان ابری می شود.
خیلی دلم گرفته است ، مثل همان لحظه ای که پرنده در قفس اسیر است و با نگاه معصومانه خود به پرنده هایی که در آسمان آزادانه پرواز میکنند چشم دوخته است.
دلم گرفته است مثل لحظه تلخ غروب ، مثل لحظه سوختن پروانه ،
مثل لحظه شکستن یک قلب تنها .
دوباره خورشید می رود و یک آسمان بی ستاره می آید و دوباره این دل بهانه میگیرد.
به کنار پنجره میروم ، نگاه به آسمان بی ستاره .
آسمانی دلگیرتر از این دل خسته .
یک شب سرد و بی روح ، سردتر از این وجود یخ زده.
خیلی دلم گرفته است ، احساس تنهایی در وجودم بیشتر از همیشه است.
تنهایی مرا می سوزاند ، دلم هوای تو را کرده است.
دوباره این دل مثل چشمانم در حسرت طلوعی دیگر است.
آسمان چشمانم پر از ابرهای سیاه سرگردان است ، قناری پر بسته در گوشه ای از قفس این دل نشسته و بی آواز است.
هوا ، هوای ابریست ، هوای دلگیریست.
میخواهم گریه کنم ، میخواهم ببارم .
دلم میخواهد از این غم تلخ و نفسگیر رها شوم .
اما نمی توانم…
دوباره دلم گرفته است ، خیلی دلم گرفته است،
اما کسی نیست تا با من درد دل کند ، کسی نیست سرم را بر روی شانه هایش بگذارم
و آرام شوم… هیچکس نیست!

+نوشته شده در چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:50توسط eli |
عشق امروزی

کشک …!

 

عـشق هاى امروز را چشیده اى دلبندم ؟؟

 

طعم کشک میدهند !!

 

عـشق هاى امروزى سـراپا ادعایند، گل مـن !!

 

فرهاد هم اگر بود، بجاى کندن بیستون،مخ میزد احتمالأ !!

 

شیرین هم دیگر شیرین نبود !! دیگر صداى تیشه نمى پیچید در شـهر …!

 

احتمالأ بوق اشغال تلفن همراهش گوشها را کر میکرد !!

 

طفلک عشق !!

 

چقدر زجر میکشد از این شیرین و فرهادهاى قلابى !…

 

لطفأ اسم هر احساسى را عشق نگذارید!

 

 

با تشکر …

+نوشته شده در چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:48توسط eli |
عشق و عشق و عشق

 

عشق هرگز نمی میرد، آنچه که عشق را می کشد بی تفاوتی و غفلت است.

 

عشق از کودکی در وجود ما خفته است ولی افسوس که آن را در وجودمان پنهان کردیم و توانی از ابراز عشق در خود نمی بینیم.

 

به خود بنگر! ببین با خود چه کرده ای!؟ حتی خودت را هم فراموش کردی و از خودت دل بریده ای.

 

درست است، عشق آدم خود را می خواهد و عاشقی کار هر کس نیست که بشود با یک دنیا درد، سازگاری کرد.

 

ولی مقدمه نکردم تا معنای عشق را بیان کنم، چرا که هرکس از عشق تصوری دارد.

 

 کلام من در این است، دردهایت را از چه بر دلت می نشانی!؟ غم هایت را از چه، تا ابد در خاطرت به یادگار می سپاری!؟

 

 مگذار زمین خوردنت را دنیا ببیند! با عشقی که در دل داری زخمت را مداوا کن و دردت را تسکین بده.

 

کلامم بی درد نیست که ساده به قلم می آورم! طاقت غم هایی را ندارم که دنیا بر دلم می نشاند.

 

پس اگر عشق می خواهی بدی ها و خوبی های آن را باید با هم بخواهی. ساده از خود دل نکن.

 

با این دردهاست که می شود کامل شد، آنچه باش که باید باشی، خود را دوست بدار و

 عاشقی کن تا دیگران دریای محبتشان را برای تو سرریز کنند.

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:46توسط eli |
خواستــــم

خـــواستم سفر کــــنم دست و پــایم لــــرزید و سست شد

خـــواستم پــرواز کـــنم اما بال و پـــرم چـــیده شد جا ماندم

+نوشته شده در چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:45توسط eli |
"چای با طعم خـــــــدا"

 

" چای با طعم خدا "

این سماور جوش است...

                  پس چرا می گفتی

                               دیگر این خاموش است؟؟

 
باز لبخند بزن...

          قوریِ قلبــت را

                   زودتــــر بنـــد بزن...

                            توی آن مـهربـانی دَم کن

                                       بعد بگـذار کـــه آرام آرام

                                                 چــایِ تــو دَم بکـــشـــد

                                                             شعله اش را کم کن..


 
دست هـــایت:

        سینی نقره ی نور

                      اشک هـــــایم:

                                استکان های بلور

 
کاش

       استـــکـــــان هـــایـــم را

             توی سینی خودت می چیدی

                                کاش اشک مرا می دیدی

 

خنده هایت قند است

         چای هم آماده است

                           چای با طعــم خدا

                                          بوی آن پیچــیده

                                                       از دلت تا هـمه جا

پاشو مهمان عزیز

                 توی فنجان دلم

                                   چایی ِ داغ بریز

+نوشته شده در چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:45توسط eli |
فقط یادم باشه

فقط یادم باشه


همیشه می توانم خورشید را در درون خود بیابم،فقط کافی است در تکاپوی یافتن آن باشم...

اگردر این دنیا از هــر چیزی بهترینش را ندارم،اما از هــر چیزی که دارم بهترین استفاده را بکنم...

+نوشته شده در چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:44توسط eli |
درد درون

خواستم تا بار دیگر چیزی بنویسم

 

اما نه قلم نوشت نه کاغذ نوشته هایم را روی خود حک کرد

+نوشته شده در چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:43توسط eli |
دوست و خونه دوست

دوست و خانه دوست دو مطلبی خواندنی و تامل برانگیز

 

 خانه دوست...؟!

من دلم می خواهد

خانه ای

داشته باشم پر دوست

کنج هر دیوارش

 

+نوشته شده در چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:40توسط eli |
کمی بیشتر بمون...!!!

 

قندان خانه را پر کردم از حرف هایت …

تو که میدانی …

من چای تلخ دوست ندارم …

هوس فنجانی دیگر کرده ام …

کمی بیشتر بمان …

 

+نوشته شده در چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:39توسط eli |
مانند ی بهار...!!!


مانند یک بهار …
مانند یک عبور …
از راه می رسی و مرا تازه می کنی …
همراه توهزار عشق از راه می رسد …
همراه تو بهار …
بردشت خشک سینه من سبز می شود …
وقتی تو می رسی …
در کوچه های خلوت و تاریک قلب مـــــــــن …
مهتاب می دمد …
وقتی تو می رسی …
ای آرزوی گم شده بغض های مـــــــــن …
من نیز با تو به عشق می رسم ….

+نوشته شده در چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:38توسط eli |
سرما خوردم...!!!

دوست دارم زمستانی را که معافم می کند

از پنهان کردن دردی که در صدایم می پیچد ...

 

و از اشکی که در نگاهم می چرخد

 

و به همه می گویم

 

ســــرمـــا خــــورده ام  !!!

 


+نوشته شده در چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:37توسط eli |

+نوشته شده در سه شنبه 9 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت18:4توسط eli |

حقارت واژه هاراوقتی دیدم که نتونستن مهربونیت روتوصیف کنند

 

به اندازه تمام خوبی های دنیا دوستت دارم

 

+نوشته شده در سه شنبه 9 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت18:3توسط eli |

گاهی....


آنقدر دلم هوایت را می کند !

 

که شک می کنم...

 

به اینکه این دل مال من است یا تو....؟

+نوشته شده در سه شنبه 9 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت18:3توسط eli |


وقتی که خیلی غمگینی

هیچ چیز به اندازه دیدن اسمش

روگوشیت خوشحالت نمیکنه ..
+نوشته شده در سه شنبه 9 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت18:2توسط eli |

 

حـقيـقتش ايــنه ک 

حـواسم اصـلا ايـنجا نــيسـت ...!

مـي بـينم ،

مـي شـنوم ،

بـو مـي کِـشم

و هـمان حـرکـاتِ مـعمولي ديـگر ...

ولــي

"دلـم" يـه جـاي ديـگه سـت ... ؛

اصــلا ايــنجا نــيسـت !

+نوشته شده در سه شنبه 9 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت18:2توسط eli |

هميشه يه کسايي بودن که بهم ميگفتن چرا تو عشق نداري؟ 

هميشه بودن کسايي که بهم بگن عشق يعني زندگي...

ميگفتن اگه عاشق نشي يعني زندگي نکردي... 

ولي بهم نگفتن اگه اسير يکي بشي دلت ميسوزه...

بهم نگفتن اگه با چشاش نگات کنه انگار تموم جونتو به آتيش ميکشن

بهم نگفتن اگه تموم روز ببينيش بازم دلتنگش ميشي...

بهم نگفتن ممکنه يه روز بذاره بره... 

نگفتن که تو پشت سرش اشک ميريزي ولي اون بي اعتنا ميره...

نگفتن تو ديوونش ميشي ولي اون بي خيالت ميشه

+نوشته شده در سه شنبه 9 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت18:2توسط eli |

 

روابط خوب مانندعقربه های ساعت هستند

 

انهافقط گاهی اوقات همدیگرراملاقات میکنند

 

اماهمیشه باهم هستند...

+نوشته شده در سه شنبه 9 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت18:2توسط eli |

گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن!

به رفتن که فکر می کنی

اتفاقی می افتد که منصرف می شوی...

میخواهی بمانی،

رفتاری می بینی که انگار باید بروی!

این بلاتکلیفی خودش کلی جهنم است

+نوشته شده در سه شنبه 9 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت18:1توسط eli |

 

بایدرو پیشونی بعضی ازادما نوشت:

این شخص از انچه که شمادرظاهر می بینید

داغون تر است...!!

+نوشته شده در سه شنبه 9 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت18:1توسط eli |

 

میشه مالِ من شی ؟؟؟

 

آخه همه دنیامو با تو ساختم

 

دنیامو خراب نکن

+نوشته شده در سه شنبه 9 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت18:1توسط eli |

چه فرقی میکند چه کسی عاشق تر است؟


مسئله این است که آخر این بازی


تو سهم من نیستی
+نوشته شده در سه شنبه 9 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:59توسط eli |

دنیا اگه مرد بود اسمش دخترونه بنود...!!!

 

+نوشته شده در سه شنبه 9 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:54توسط eli |
کسی که این روزها عجیب خسته است...

خسته ام

از خودم خسته ام
از شما
روزهای بی حوصلگی
 شب های کشدارِ تنهایی
از این شعرهای تکراری
عشق ها عاشقانه ها
حتی شکست های تکراری
از این حضور‌های مترسک وار پر از تردید
از امتداد مستمر چهار فصلی که از کفّ ما میروند
بدون هیچ چ چ چ تغییر… بدون هیچ تغییر
خالی شده ام خالی میروم
هیچ فکری در سرم نمی‌‌ماند… نمی‌‌آید که بماند
همین روز هاست که کاغذ سفیدی به اشتراک بگذارم
فقط با یک امضا
یا چه میدانم
یک شکلک
یکی‌ از این قالب هایی که همه برای هم میفرستند
یا دستی‌ که باید تکان بخورد ولی‌ نمیخورد
همین روز هاست که خودم را یک جایی‌گم کنم
نه… اینبار پشت دود سیگار نیست
یا میان انبوه واژه‌های بی‌ سرانجام
یا در سوگ نیمه رفاقت‌های گاه و بیگاهی
این بار
در کوچه پسکوچه های کودکی کسی‌
که زود بزرگ شد
نیمه برهنه عصبانی شورشی
و با دلی پر بزرگ شد
کسی‌ که این روز‌ها… عجیب خسته است

+نوشته شده در سه شنبه 9 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:53توسط eli |
♥کــودکــی♥
+نوشته شده در سه شنبه 9 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:52توسط eli |
♥غصه♥

هیس خنده ام تازه بیدار شده

بخواب غصه

جایی برای تو نیست!!

+نوشته شده در سه شنبه 9 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:50توسط eli |
♥♥کــــودکـــانه♥♥

 


کفشهایم که جفت میشوند دلم هوای رفتن میکند ؛


چه کودکانه دل من تنگ میشود بی آنکه بدانم چه کسی دلتنگ من است 

 

!

+نوشته شده در جمعه 23 اسفند 1392برچسب:,ساعت16:46توسط eli |